

شاهد تکثر سیاسی در جامعه نخبگانی هستیم/ رویکرد و روند احراز صلاحیتها شفاف شود

ما نتوانستیم هنوز در حوزهی شفافیت در مسئله نظارت بر احراز صلاحیتها به صورت منطقی بر افکار عمومی جا بیندازیم و این یکی از علل رویگردان شدن مردم از انتخابات میباشد. من نمیگویم که احراز صلاحیتهایی که توسط آن هیئت شورای نگهبان انجام میشود، اشتباه است.
بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر در سلسله گفت وگوهای مجازی با فعالین سیاسی به بازخوانی مسائل روز جامعه می پردازد، شماره سوم این گفت و گوی مجازی با علی خضریان نماینده منتخب مردم در یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی بود، متن کامل این گفت و گو در ادامه آمده است:
باید دردها و مشکلات جامعه و کشور را شناخت و برای حل آنها باید بحث و گفتگو کرد. اینکه از اینگونه مشکلات بخواهیم فرار کنیم و آنها را کتمان بکنیم و هیچ موقع درمورد آنها صحبت نکنیم، چیزی را حل نمیکند. اگر درد را نشناسیم، نمیتوانیم به سمت درمان آن برویم. من معتقد هستم که از لحاظ جریانشناسی و جامعهشناختی باید جریانهای سیاسی و انتخاباتهای مختلف را تحلیل و بررسی کرد و با نگاه مصلحانه به سمت حل مشکلات و ایرادها رفت.
اتفاقاتی که در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی رخ داد و باعث کاهش مشارکت سیاسی مردم در انتخابات شد، دلایل متعددی دارد که به هم مربوط میباشد. یک عامل، عملکرد دولت و مجلس حاضر است که تأثیر زیادی در انتخابات گذاشت. مردم به این نتیجه رسیدهاند که از دولت و مجلس فعلی، رضایت عمل بالایی ندارند و به طبع انتظاری هم از انتخابات و بهبود اوضاع نخواهند داشت.
عامل دیگر شاید فقط به مجلس اخیر مربوط نمیشود و برخی ناکارآمدیهای مجلسهای قبل نیز به این شرایط انجامیده است. یکی دیگر از عوامل کاهش مشارکت سیاسی مردم در انتخابات، وقایع آن سالی است که اتفاق افتاده و از کنار آنها به همین سادگی نمیتوانیم بگذریم. مانند حوادث آبانماه 98. علاوه بر همهی این عوامل شاید بتوان گفت که نبودن یک ایدهی اصلی و مهم نسبت به آینده در گروهها و جریانهای سیاسی موجود، عامل مهم دیگری در کاهش مشارکت باشد. وقتی در انتخاباتها یا اجازه داده نمیشود که حرفهای مهم و اصلیای زده شود یا حرف اصلیای وجود ندارد که زده شود، دیگر برای مردم انگیرهای برای رأی دادن باقی نمیگذارد.
همچنین فضای رسانهای که قرار بوده است نامردها رو پوشش بدهد، بعضاً یکجانبهگرا بودند و همه چیز فراهم بود تا رسانههای عمومی در خدمت یک جریان یا گروه یا نامزد قرار بگیرند و خبرگزاری رسمی تبدیل به وبلاگ انتخاباتی نامزد انتخابات میشود و دیدگاههای متنوع دیگر پوشش داده نمیشود. با این کار آن ظرفیت اجتماعی که باید رأی بدهند، هیچ انگیزهای ندارند.
ما نتوانستیم هنوز در حوزهی شفافیت در مسئله نظارت بر احراز صلاحیتها به صورت منطقی بر افکار عمومی جا بیندازیم و این یکی از علل رویگردان شدن مردم از انتخابات میباشد. من نمیگویم که احراز صلاحیتهایی که توسط آن هیئت شورای نگهبان انجام میشود، اشتباه است. ولی رویکرد و روند آن را برای جامعه شفاف نکردهایم و روند احراز صلاحیتها برای مردم مشخص نیست.
علاوه بر آن ابزار رسانهای رقیب یا دشمن انقلاب اسلامی نیز، از این احرازها و عدم احرازها سوء استفاده میکند و برای این مسائل شبهات زیادی مطرح میکند و چون پاسخ مناسبی به آنان در افکار عمومی داده نمیشود، این یک نقطه میتواند به این کمک بکند که آنها بعضاً بتوانند هجمههایی وارد بکنند. ما جریانهای انقلابی باید بتوانیم با پاسخ دادن به این شبهات، آنها را به حداقل ممکن برسانیم و بتوانیم خیلی از جریانهای دلداده به نظام را قانع بکنیم.
این مردمی که در انتخابات با کاهش مشارکت حضور رساندند، همان مردمی هستند که چند هفته قبل در تشییع پیکر مطهر حاج قاسم سلیمانی در شهرهای مختلف، آن را بدرقه میکنند و ما معتقد به این هستیم که حاج قاسم نماد یک مکتب و خط فکری و دیدگاه انقلابی بود و اتفاقاً نماد انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای این کشور بود و مردم آنجا به صحنه میآیند و قدردان هستند. این نشان میدهد که مردم با کلان جمهوری اسلامی نه تنها شکاف عمیقی ندارند، بلکه دارای پیوندها و ارتباطات عمیق فکری و عاطفی هستند.
اگر یک ضعفی به امثال من یا ساختاری و عملکردی وارد است، اگر آن را درست جا بیندازیم، این اتفاقاً به کلیت جامعه و کشور برنمیگردد. به عبارت دیگر قائل به این نیستم که این دلایل و مشکلات کشور دلیل میشود که مردم با نظام دچار شکاف شده باشند. بلکه بالعکس آن صادق است.
اینکه در این شرایط جامعه نهاد نظارتی مانند مجلس نقش خود در ماجراهای گوناگون از جمله بودجه نازل میکند و رسیدگی نمیکند و یا در مسائل دیگر اجازه میدهد که رئیس مجلس، برخی امور مجلس را بدون درنظرگرفتن دیدگاه نمایندگان، جلو ببرد و با نظرات آنان کاری نداشته باشد. یعنی رفتار و نحوهی عمل نمایندگان مجلس، مانند در رأی دادن یا استیضاح یا رأی اعتماد و عدم اعتماد به وزرا، همه در اختیار لابی و باند و گروه قرار دارد و دیگر دور از انتظار نیست که رئیس مجلس خودش در جلسهای بدون نظر نمایندگان شرکت میکند و رأی و نظر میدهد و لایحهای ثبت شود.
بعد از این قضیه نیز همان نمایندگان این رئیس مجلس را چهار سال رأی میدهند و رئیس مجلس میکنند. یعنی اینطور نیست که رئیس مجلس، رئیس جمهور است و چهار سال باید بماند. میتوانند در صورت تخلف، هر سال او را تغییر بدهند ولی نمایندگان خودشان انجام ندادند. آقای لاریجانی، یک شبه آقای لاریجانی با این انتقاداتی که من یا برخی از نمایندگان یا مردم به او میکنند، نشده است. آقای لاریجانی 12 سال است که رئیس مجلس است و این یعنی 12 بار در مجلس رأی آورده است که توانسته رئیس مجلس شود. به عبارتی آقای لاریجانی در ماجراهای امسال، دفعهی اول نبوده است که خطا کرده است و خطاهای زیادی در سالهای گذشته داشته است ولی باز هم نمایندگان به او رأی دادهاند. این یعنی مجلس اختیار عمل ندارد و این آفت، دامن همه را میگیرد. در حال حاضر مجلس عملکرد و کارکرد خودش را جوری از دست میدهد که دیگر نمیتوان آن را جمع کرد.
به نظر من ساختارها را افراد هستند که میچینند و بر اساس آن عمل میکنند. من قائل به این نیستم که همان ضعفی که به ساختارها وارد است به افراد نیز وارد است. مثلا همین ساختار مجلس، اتفاقاً در برخی دورههای خود موثر واقع میشوند و احساس امید را در جامعه تزریق میکنند. مانند مجلس اول، دوم و سوم یا مجلس هفتم. حتی مجلس ششم نیز که به فکر معیشت مردم نبود، باز هم حداقل دیدگاههای سیاسی خود را جلو میبرد و مثل مجلس دهم اینقدر خلع سلاح نیست. ولی مجلس دهم، در هیچ یک از حوزههای سیاسی، اقتصادی و... تأثیر اجتماعی ندارد و کاملاً خلع سلاح شده است. یعنی در کل من نقد را در ساختارها نمیبینم و در گروه و دستهجات مختلف میبینم.
من قائل به جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی نیستم و ما از انتخابات سال 84 به بعد رسماً وارد دورهای میشویم که کشور شاهد تغییر فضای سیاسی به معنای چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا میشود و این دوگانه دیگر معنایی ندارد و یک تکثر سیاسی در نخبگان ایجاد شده است که آنها بین این افراد مختلف تفاوت قائل میشوند. مثلاً آقای لاریجانی و قالیباف دیگر در حوزهی اصولگرایی با هم قرار نمیگیرند و یکی نیستند. یک عده دنبال این هستند که همچنان از این عناوین استفاده بکنند و به نظر من این فعالین و نخبگان سیاسی، دچار یک بیماری ماندن در گذشته هستند و این تحلیلها برای قبل از سال 84 است هنوز به این نرسیدهاند که این دوگانه کارکردی ندارد. چون با این دوگانه خود را میسنجند، هنوز وحدت را بر سر این دوگانه میبینند.
از نظر جریانشناسی سیاسی، آقای لاریجانی در جریان اصولگرا قرار میگیرد و کسی نمیتواند این را رد بکند و آقای روحانی نیز از نظر جریانشناسی سیاسی جز جامعه روحانیت مبارز بوده است که در جناح راست و اصولگرایان قرار میگیرد. یعنی رئیس جمهور و رئیس مجلس فعلی ما از جریان راست حساب میشوند. ولی ما میبینیم که جریان راست و اصولگرا مسئولیت دولت و مجلس فعلی را به عهده نمیگیرد و این درحالی است که همچنان عدهای معتقد بر دوگانه بودن کشور دارند و این دوعضو حیاتی را مستثنا از این قاعده میکنند. یعنی تحلیل جریانهای سیاسی کشور، باید بر اساس پارامترهای واقعی اتفاق بیفتد.