دوشنبه 13 خرداد 1392 , 12:000 نظر
0+
0-
کد خبر: 113
| |

جریان شناسی جنبش دانشجویی دوران سازندگی و اصلاحات در گفت وگو با علی خضریان؛

انجمن‌های اسلامی را به دلیل دفاع از رهبری در دانشگاه ها تنبیه کردند!

انجمن‌های اسلامی را به دلیل دفاع از رهبری در دانشگاه ها تنبیه کردند!

آقای هاشمی که امروز از فضای دانشگاه‌ها انتقاد می‌کند، حتما یادش هست در زمان ریاست خودش چه فضایی بر دانشگاهها حاکم کرده بود/ برای اینکه بدانید رفتار دولت اصلاحات با دانشجویان چه بود کافی است به احکام کمیته انضباطی و آموزشی در طول سال های ۷۶ تا ۷۸ دانشگاه ها رجوع کنید

علی خضریان مدیرمسئول "خبرنامه دانشجویان ایران" در گفتگوی تفصیلی با «نسیم» مطرح کرد: آقای هاشمی که امروز از فضای دانشگاه‌ها انتقاد می‌کند، حتما یادش هست خودش چه فضایی بر دانشگاه‌ها حاکم کرده بود/ بسیاری از گره‌های کور جنبش دانشجویی با بررسی احکام و اسناد کمیته انضباطی وزارت علوم دوره مصطفی معین گشوده می‌شود.

مشروح این گفتگو به این شرح است:

* جریان‌شناسی جنبش دانشجویی
اگر بخواهیم در مورد جنبش دانشجویی صحبت کنیم باید دوره انقلاب اسلامی را به قبل از جنگ تحمیلی و پس از جنگ تحمیلی تقسیم کنیم و یا اگر حضور امام را مبنا قرار دهیم، جنبش دانشجویی دو برهه دارد که یکی پیش از آغاز جنگ یعنی همان دو سال ابتدایی انقلاب است و یکی پس از انقلاب فرهنگی.

معمولا افرادی که می خواهند در مورد جنبش دانشجویی صحبت کنند از دوره دوساله قبل از انقلاب فرهنگی گذر می کنند و یا خیلی کم اشاره می شود و یا فقط در مورد انقلاب فرهنگی و یا تسخیر لانه سخن می گویند. من تا به حال ندیده‌ام کسی زیاد به جریان شناسی های جنبش دانشجویی در این دوره ورود پیدا کند. دوره بعدی ، دوره جنگ می باشد که به دلیل جنگ اصولا جریان شناسی ها کمی محدود تر می باشند و جریان شناسی جنبش دانشجویی نیز از این قاعده مستثنی نیست.

اگر ما دوره اول جنبش دانشجویی یا همان دوره قبل از جنگ تحمیلی را درست تبیین کنیم، می توانیم خیلی از جریان های سیاسی امروز جامعه را نیز بهتر بشناسیم چرا که بسیاری از افرادی که در فضای سیاسی امروز کشور ما در حال تنفس هستند از فعالین دانشجویی پس از انقلاب و پیش از جنگ تحمیلی هستند.

*اختلاف های کنونی سیاسی ریشه در اختلافات دانشجویی اول انقلاب دارد
خیلی وقت ها برای ما به عنوان فعالین دانشجویی امروز سوال پیش می آید که چطور می شود که این جریان های امروز آنقدر با هم اختلاف دارند، مگر این ها همه در آن دوران با هم نبودند؟ خیر این افراد در آن دوره نیز با هم نبودند. برای این گفته خود نیز دلیل دارم که در ادامه عرض می کنم.

در برهه 13 آبان ماه سال 57 تا پیروزی انقلاب اسلامی اتفاقی در فضای سیاسی و اجتماعی ما می افتد که منجر به 22 بهمن سال 57 می شود. قبل از این من سعی می کردم بخاطر بزرگ بودن اتفاق 22 بهمن 57 از ورود به بحث 13 آبان دوری کنم و دلیل این دوری هم این بود که احساس می کردم خیلی از جاهای 13 آبان مهم نیست و باید جنبش دانشجویی را در موج مردم در انقلاب اسلامی دید. ولی واقعیت امر چیز دیگریست که می توانیم جزیی تر شده و به ماجراهای جدیدی پی ببریم که غالبا در خاطرات آقایان و خانم هایی که در آن دوران بوده اند اشاره شده است. در این دوره همه جریانات دانشجویی موافق تعطیلی دانشگاه نبودند و به همین علت در همین جلوی سر در دانشگاه تهران تجمعاتی صورت می گیرد که منجر به خون ریزی می شود. ما در این جریانات دو طیف داشتیم.

یک طیف عقیده داشتند که دانشگاه باید تعطیل شود تا زمینه برای پیروزی انقلاب به رهبری حضرت امام فراهم شود و یک طیف دیگر معتقد بودند نباید دانشگاه تعطیل شود چرا که ما می توانیم ظرفیت حضور دانشجویان در صحنه برای ادامه جنگ های مسلحانه استفاده کنیم.

گروه های چریکی که بعد ها شکل گرفته و در دانشگاه تهران حضور پیدا می کنند و ترور هایی را هم انجام می دهند که در نهایت ختم به رجوی ها شد، همین جریانی بودند که می گفتند نباید دانشگاه را تعطیل کرد و معتقد بودند که در دانشگاه ها یک سپر انسانی در حال شکل گیری است و ما باید از این سپر انسانی در جهت مبارزات مسلحانه خود استفاده کنیم و اگر تعطیل شود ما داریم به فرموده حضرت امام و یاران ایشان عمل می کنیم و به نوعی در انقلاب اسلامی ایران حل می شویم.

پس نشان می دهد که جریاناتی که می گویند تا پیروزی انقلاب اسلامی اختلاف نظر نبوده است وبعد از پیروزی انقلاب یک سری اختلافات بوجود آمد اشتباه است و مامشاهده می کنیم که پیش از انقلاب اسلامی در دانشگاه ها اختلاف نظر وجود داشته و دو شقه در حال عمل بوده است. همین اختلاف نظر ها نیز در همان دو سال ابتدایی در فضای دانشگاهی ما جریان دارد، اما این بار در مورد این اختلاف ها کمتر صحبت شده است. من احساس می کنم عده ای دوست ندارند که درباره این اختلافات صحبت کنند چرا که مسایلی مانند انقلاب فرهنگی و تسخیر لانه جاسوسی آنقدر پر رنگ است که می توان در مورد آنها صحبت کرد و دیگر نیاز نیست که در مورد این مسایل جزیی صحبت کنیم. من ضمن اینکه این مباحث پر رنگ را می خواهم یاد آوری کنم از جمله تسخیر لانه جاسوسی، از جمله تشکیل نهاد های مردمی و انقلابی توسط دانشجویان پیرو خط امام، از جمله تاسیس اولین دفتر سراسری دانشجویان تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت و اتفاقات مهم دیگر از جمله انقلاب فرهنگی را که می توان جزو حوادث این سال ها به آن اشاره کرد.

 

* اختلافات درونی انجمن های اسلامی
یکی از مباحثی که عموما در این سال ها به آن اشاره نمی شود و من هم افسوس می خورم که چرا در کتاب خود به آن اشاره نکرده ام بر میگردد به اختلافاتی که در درون بچه های انجمن اسلامی بودند و این اختلاف ها در درون بچه های انجمن اسلامی آن سال ها وجود داشته و بسیار پررنگ هم بوده است.جنس این اختلافات چه بود؟ این اختلافات از جنس دعوا بر سر نوع مواجهه با حکومت اسلامی است. یعنی چه؟ یعنی در انجمن اسلامی همه ظرفیت ها در دو سال ابتدایی پس از انقلاب به این اعتقاد نبودند که نظام اسلامی توانایی اداره کشور را با محوریت ولایت فقیه دارد. در آن سال ها در تمام بچه های انجمن اسلامی نبوده است.

در همین برهه تاریخی مشاهده می کنیم که در فضای سیاسی کلان اتفاقی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از بدنه دانشجویی برخوردار بود می‌افتد. آن اتفاقی که نوع نماینده ولی فقیه در سازمان باید چگونه باشد. یکی می‌گفت که باید ارشادی باشد و دیگری می گفت که نه، حرف وی تام و تمام است و یک جریانی در این میان که میانه رو هم بودند می‌گفتند که هر دو طرف خیلی تندرو هستند و باید میانه رو بود. در کاندیداهای حال حاضر از این دسته میانه رو وجود دارد که می گفت در مورد ولی فقیه شما ها خیلی تند می روید! اینها افرادی بودند که در آن زمان جزو سازمان مجاهدین انقلاب بودند و الان جزو کاندیداهایی هستند که تایید صلاحیت هم شدند و در انتخابات حضور دارند و نظرشان در مورد حکومت اسلامی و ولایت فقیه آنگونه بود و من نمی دانم که الان عقیده خود را تغییر داده اند و یا هنوز همان گونه فکر می کنند.

من امروز نیز دیده ام که حرف از میانه و اعتدال می زنند و به اعتقاد من برای شناخت جریانات امروز، اهمیت جنبش دانشجویی دو سال ابتدایی انقلاب را مهم می کند. چرا؟ جریانی امروز عنوان می کند که رهبری انقلاب ادعای غلطی را طرح می کند که آقا ما یاران امام هستیم واین به این معنی نیست که هرچه که امروز رهبری بیان می کنند همان نظرات امام است. این طیف در آن زمان می گفتند که نماینده امام نباید در همه امور دخالت بکند و در آن زمان امام مستقیما نماینده خود را معرفی می کرد و نظریات خود را مستقیما اعلام می نمود و شما مشاهده می کنید که در طیف سازمان مجاهدین جنبش دانشجویی این گونه اتفاقات می افتد که همین افراد سازمان مجاهدین بخشی از بچه های انجمن اسلامی دانشگاه ها بودند و من متاسف هستم که موج سوم را نوشتم و به این مسله ورود پیدا نکردم و در آن زمان اعتقاد من بر این بود که نباید خیلی بر این اختلافات دامن بزنیم و این اختلافات ممکن است در امروز وجود نداشته باشد ولی هر چه که ما به جلو حرکت می کنیم و هر چه که امروز می کشیم ناشی از این است که ما اختلافات آن دو سال را می پوشانیم و نگاه اشتباهی که در بخشی از جامعه سیاسی کشور به ولایت فقیه وجود دارد، ریشه های این نگاه ها را باید در اختلافات موجود در جنبش دانشجویی بعد از انقلاب و تا قبل از جنگ پیدا کنیم و حلقه های فکری امروز جامعه در آن دوران جزو جریان های اصلی دانشجویی و خصوصا جریان انجمن اسلامی و شاخ و برگ هایش مانند سازمان مجاهدین بودند. همان جریانی که می گفت نماینده امام نباید در همه عرصه ها ورود پیدا کند تبدیل به جریانی شدند که در دوم خرداد خصوصا در بحث آموزش عالی و عرصه سیاسی کشور کار را به دست گرفتند یعنی همان افراد منصب های سیاسی کشور را به دست گرفتند.

*آسیب شناسی معروف شدن جریانی به اسم "خط امام"
من می خواهم به شما بگویم که چه اتفاقی در عرصه سیاسی افتاد که این افراد توانستند به این عنوان که ما در جریان دانشجویان خط امام بوده ایم بالاتر بیاییند.آسیب شناسی ماجرا کجاست؟ به نظر من آنقدر اتفاقاتی مانند تسخیر و و یا انقلاب فرهنگی در جنبش دانشجویی بزرگ و نورانی است و هر کسی که در آن برهه در انجمن اسلامی بود به برکت این اتفاقات چندین مرتبه ارتقا سیاسی پیدا کرد.

بعضی از این افراد اصلا لایق این ارتقا نبودند. من خانمی را سراغ دارم که جزو مترجمین تسخیرکنندگان سفارت بود و اصلا جزو دانشجویان پیرو خط امام نبود، مترجم بود و بعد از اینکه تسخیر صورت می گیرد و بعد از اینکه دانشجویان پیرو خط امام مستقر می شوند برای اینکه بتوانند با این افراد ارتباط برقرار کنند به دنبال یک مترجم می گردند تا بتوانند ارتباط کلامی برقرار کنند در دانشگاه می گردند تا کسی که تسلط خوبی در زبان انگلیسی دارد بیایید و در مورد برقراری ارتباط کلامی با این افراد به دانشجویان خط امام کمک کند ولی من می بینم که صدا و سیما ما این خانم را به عنوان دانشجوی پیرو خط امام دعوت می کند و این مسأله را به قدری بزرگ می کند که خود ما هم باورمان شده است که این خانم جزو دانشجویان پیرو خط امام بوده است در حالی که این گونه نبوده است.

می خواهم عرض کنم که این اتفاق به قدری بزرگ بود که یک مترجم به اندازه ای ارتقا پیداکند که خود را فردی دارای نظر در فضای دانشجویی و سیاسی طرح بکند و تا جاییکه افرادی که سیاسی بودند و بچه مسلمان هم بودند ولی دانشجوی پیرو خط امام نبودند خودرا غالب کردند به دانشجویان پیرو خط امام،چرا این اتفاق افتاد؟

یک دلیل را عرض کردم که بزرگی این اتفاقات بود و دلیل دیگر آن جریان های چپ مارکسیستی و یا گروهک ها در دانشگاه های ما حتی پس از انقلاب اسلامی سنگر و دفتر داشتند که در جریان شناسی کلی دانشجویان به دو طیف بچه مسلمان ها و جریان های غیر اسلامی تقسیم می شدند و متاسفان بحث پیروی از امام به عنوان یک بحث فرعی مطرح می شد.همین بحث توسط جریانات سیاسی امروز نیز مطرح می شود و می گویند که آقا همه ما مسلمان هستیم و می توانیم در فضای سیاسی با هم کار بکنیم و ولایت یک بحث حاشیه ای است. اما این افراد دچار یک خطا و بیماری شده اند که آن بیماری ماندن در گذشته است. محیط سیاسی امروز دیگر آن محیط نیست. یعنی محیط دعوای امروز در دانشگاه و در فضای سیاسی امروز دیگر بحث اسلامی و غیر اسلامی نیست بلکه محیط، محیط جریان ولایی و غیر ولایی است.محیط تفاوت پیدا کرده است، تفکرات فرق کرده است و سنجش و این عیار فرق کرده است.

حالا این تفکر اسلامی و غیراسلامی تا کجاست،یک نفر تا ایران محدود می کند و یک نفر هم تا حدی که جریان سلفی که دستشان به خون مسلمانان در تمام دنیا آغشته است نیز در این دایره جای می گیرند.

*تشکیل اولین اتحادیه سراسری دانشجویی
یکی دیگر از اتفاقاتی که در این برهه دوسال پیش از جنگ می افتد که به اعتقاد من هرچقدر در این دوران ریز شویم مطالب جدیدی را در مورد امروز افراد می توانیم به دست آوریم، در حوزه تشکیل اولین اتحادیه سراسری دانشجویی است که منجر به تاسیس دفتر تحکیم شد بسیار قابل تأمل است. از چه باب قابل تأمل است؟ از این باب که این جریان انجمن اسلامی که به سمت تشکیل یک اتحادیه کشوری می روند در مرام نامه خود این موضوع را قرار می دهند که اتحادیه هویت اصلی انجمن های اسلامی نیست.

مثل این می ماند که در قانون اساسی اگر شبهاتی است می گویند رجوع کنید به صورت جلسات تشکیل خبرگان قانون اساسی و ببینید بر سر تصویب آن ماده چه بحث هایی صورت گرفته است و از نظر حقوقی این رجوع درست می باشد یعنی وقتی شما نمی توانید تفسیر یک بند را بفهمید بروید و ببینید که آنها برای چه منظوری این را تصویب کردند. ممکن است الان نامربوط باشد ولی ما بعد از جنگ با این مرام نامه کار داریم و زمانی که به این مرام نامه رجوع می کنیم می بینیم که اعلام می کنند که آقا اتحادیه دانشجویان و فارغ التحصیلان دفتر تحکیم وحدت نقش هویت اصلی انجمن های اسلامی نیست.یعنی چه؟ یعنی اینکه انجمن های اسلامی دارای یک هویت مجزایی از اتحادیه هستند و انجمن های اسلامی هستند که هویت اصلی اتحادیه را تشکیل می دهند. چه اتفاقی در حال وقوع است؟ یعنی اینکه دفتر تحکیم وحدت پس از این کارکرد دستوری ندارد و کارکرد پایین به بالا دارد. یعنی باید اتفاقات در انجمن های اسلامی به نتیجه برسد تا بتواند در دفتر تحکیم ساماندهی و جمع بندی شود. با توجه به این دو مقدمه بیایید ببینیم بعد از جگ چه اتفاقی افتاد.

*انجمن اسلامی و جنگ تحمیلی
در برهه جنگ تحمیلی دانشجویان پیرو خط امام و بچه های انجمن اسلامی در اعزام دانشجویان و اساتید به جبهه های جنگ یک نقش اساسی را بازی کردند یعنی واحد جنگ انجمن های اسلامی در آن برهه معروف بوده است و این نباید نادیده گرفته شود.چرا عرض می کنم گه نباید نادیده گرفته شود؟ برای اینکه می خواهم از این یک نتیجه دیگر بگیرم. برای اینکه دانشجویان پیرو خط امام اصیل در دوره جنگ بجای اینکه بیشتر در دانشگاه ها حضور داشته باشند بیشتر در جبهه ها حضور داشتند ولی در همین برهه جنگ ما اتفاقات نادری را در همین انجمن های اسلامی مشاهده می کنیم.پس این افراد کی هستند که اینجا حضور دارند؟یعنی موضوع جنگ انقدر بزرگ و مهم بود و اگر بپذیریم که دانشجویان پیرو خط امام جریان اصیل هدایت دانشجویان به سمت جبهه ها و جنگ بود، این طیف اصلا در دانشگاه نبودند که بخواهند دچار این چنین اختلاف نظر هایی بشوند و برهه دانشگاه برای این طیف برهه فرعی به حساب می آمد و شما نباید اتفاقاتی که در برهه جنگ در دل انجمن های اسلامی افتاد را به جریان اصیل این انجمن ها نسبت دهید. نمی دانم اسم این را چه می خواهید بگذارید ولی برای من در تاریخ این یک شبهه است که اگر همه در خاطراتشان می نویسند که همه بچه های انجمن اسلامی رفتند جنگ، پس این افراد در دانشگاه ها چه کسانی هستند که این اختلافات را ساماندهی می کنند و هیچ اسمی هم از بچه های اصیل دانشجویان پیرو خط امام در این ها نیست،این افراد چه کسانی هستند که در دانشگاه ها مانده اند و به این اختلاف های سیاسی دامن می زنند؟ مثالی برای شما بزنم، اتفاقی که در انتخابات مجلس دوم رخ داد و در آستانه انتخابات مجلس سوم به قطعیت رسید، بحث حمایت دفتر تحکیم وحدت از یک لیست انتخاباتی و دامن زدن به شکاف سیاسی در دانشگاه ها در وسط اوج جنگ یعنی سال 65-66 که از نقاط مبهم جریان دانشجویی در دوران جنگ می باشد. چه کسی این کار را سازماندهی کرد؟اصلا اولویت دانشگاه ها این نبود، اصلا اولویت جامعه این اتفاق نبود ولی این اتفاق در دفتر تحکیم وحدت می افتد که بر خلاف نظر دفاتر خود است، یعنی بر خلاف آن مرام نامه ای که عرض کردم که باید مصوبه شورای عمومی خود را کسب می کرد ولی طبق خاطرات خود آقایانی که در آن دوران بودند با مصوبه شورای مرکزی خود اقدام به حمایت از یک لیست انتخاباتی نمود.این که این لیست چپ بود و یا راست اصلا مهم نیست و برای همین به آن ورود پیدا نمی کنم.

اصل ورود سیاسی به انتخابات به دو دلیل اشتباه و دارای ایراد بود. دلیل اول اینکه اصلا کارکرد انجمن های اسلامی در آن سال ها این نبود و در هیچ جای مرام‌نامه این چنین ورودی ذکر نشده بودو دلیل دوم اصلا اولویت اجتماعی و دانشگاه این نبود. ولی زمانی که این شکاف ایجاد می شود و زمانی که جریان اصیل در جبهه های جنگ با دشمن خارجی در حال جنگ است، زمینه یک سوء برداشت در درون انجمن های اسلامی را در بعد از جنگ فراهم می کند. چه اتفاقی می افتد؟ جریان انجمن اسلامی جریانی بود که همه بچه مسلمان هایی که پیرو خط امام بودند که امده بودند در انجمن های اسلامی فعالیت می کردند ولی بعد از رحلت حضرت امام این اتفاق دیگر نمی افتدچرا؟ دلیل اول به خاطر همین فضایی سیاسی که در دفتر تحکیم حاکم شد و دلیل دوم به خاطر دور اندیشی امام که در دانشگاه ها یک جریان وسیع تر را در دانشگاه ها ایجاد می کنند به نام جریان بسیج دانشجو و طلبه، ظرفیتی را در ایجاد می کنند که این ظرفیت یک فرا گفتمانی را در دانشگاه ها ایجاد می کند و بچه هایی که از جنگ بر گشته بودند و قصد ادامه تحصیل داشتند با این جریان بیشتر مانوس بودند تا اینکه برگردند به همان فضا و محیط دفتر تحکیم که به سمت جریانات سیاسی رفته و محدود شده بود.خوب حالا بعد از جنگ ما می خواهیم وارد این دولت ها بشویم و این جریانات را با هم مرور کنیم.

* اتحادیه انجمن های اسلامی به عنوان جریان حامی دولت
برای من جالب است که چند وقت پیش آقای هاشمی در دیدار با دانشجویان از عدم وجود فضای انتقادی و نقد در دانشگاه ها ابراز نگرانی می کردند. می خواهم عرض کنم که ضمن اینکه فرمایش ایشان تا بخشی درست است که در دانشگاه ها فضای انتقاد وجود ندارد، اما برای چه کسانی نیست هم بحث دارم و اینکه چه کسانی نمی توانند انتقاد کنند بحث دارم اما بدون ورود به تایید و یا رد این حرف که فضای امروز چگونه است، به نوع مدیریت آقای هاشمی در دانشگاه بر گردیم. در دوره جناب آقای هاشمی در دانشگاه های ما اتفاقی افتاد. آقای هاشمی عضو مرکزی جامعه روحانیت مبارز که طیف راست آن روز هاست بود و انجمن های اسلامی که در آن روز ها از جریان مقابل یعنی جریان چپ حمایت کرده بودند به نوعی جزو منتقدین دولت به حساب می آمدند و از نوع منتقدین سیاست گذاری های دولت و نه منتقدین اعتقادی و فکری دولت، یعنی در آن دوره اختلافات مانند الان فکری نشده بود که مثلا مانند امروز که ممکن است با مبنای اعتقادی جریانی در درون نظام اختلاف داشته باشیم، اصلا اختلافات این شکلی نبود و اختلافات بیشتر کارکردی و انتقادات به نوع مدیریت بود.می خواهم عرض کنم که اختلافات خیلی سطحی تر بود و این اختلافات سطحی تر زمینه انتقادات سطحی تر را فراهم می کرد و انتقادات فکری و بنیادین در این برهه جایی نداشت.این انتقادات سطحی تر خیلی قابل تحمل تر از انتقادات امروز بود.مثلا فرض کنید که جامعه اسلامی که در سال 84 از احمدی نژاد حمایت کرده بود در سال 86 از وی انتقاد می کند،جنس انتقاد در آن دوره نیز از همین جنس بود، یعنی در یک گفتمان تعریف می شدند. ولی آقای هاشمی و وزارت علوم وقت زمینه تشکیل یک اتحادیه ای را فراهم میکند که باز من معتقد هستم که در مورد این اتحادیه کم صحبت شده است و این اتحادیه را باید باز کرد.

اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویی به عنوان جریان حامی دولت در دانشگاه ها بوجود آمد. پس این اتحادیه متولد چه فکری بود؟ متولد فکری آقای هاشمی برای دوری کردن انتقاد از فضای دانشگاه ها بود. می خواهم بگویم که این جریان امروزبه کجا رسیده است.

می خواهم شباهت آن اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویی با این جریان را نیز بیان کنم. آنها یک هفته نامه داشتند به نام پیام دانشجو. در آن زمان که فعالیت های دانشجویی که نبود و فعالیت ها از نوع مکتوب بود و بخاطر همین الان موجود است. این نشریه پیام دانشجو تنها نشریه سراسری دانشجویی در آن برهه بود و به اعتقاد من همچنان پر تیراژترین نشریه در تاریخ جنبش دانشجویی است. این هفته نامه در قطع روزنامه ها مدرن امروزی چاپ می شد و مانند همه روزنامه ها یک لوگویی داشت که در یک طرف آن عکس رهبری انقلاب و در سمت دیگر عکس رییس جمهور وقت کار می شد. اولین بار برای رهبری انقلاب این جریان بود که واژه امام را بکار می برد.

شما فکر نکنید که لایه ای که از خودشان جلوه می دادند یک لایه ضد ولایت بوده است دقیقا مانند همین جریانی که دارد مسأله را به جلو می برد و حرف از ضد ولایت نمی زند،داستان را پیچیده می کند، و یک طرف هم عکس رییس جمهور وقت که امروز هم در فضای وبلاگی اتفاق می افتد و به کار بردم کلمه امام برای رهبری را این نشریه در دانشگاه دنبال کرد اما به چه نگاهی؟ با نگاه اینکه سانسور گفته های رهبری در نقد اقتصاد لیبرالی در این هفته نامه پیاده می شد و نقاط قوت دولت که رهبر انقلاب بیان می کرد را خوب پوشش داده می شد که باز همین روند در این وبلاگ ها نیز دنبال می شود.

این جریان برای جلوگیری کردن از فضای نقد شکل گرفت، اما چگونه جلوی نقد را گرفت؟ فقط دفتر زدند و یا فقط هفته نامه منتشر کردند؟ نه به اینجا ختم نشد. کار به اینجا کشیده شد که جریان بچه های انجمن اسلامی که به اعتقاد بنده در لایه دفتر تحکیم آن خطای دهه شصت را مرتکب شده بودند ولی بچه مسلمان های دانشگاه ها هیچ خطایی را مرتکب نشده بودند؛ از برگزاری هر گونه برنامه توسط این بچه مسلمانان در دانشگاه ها جلوگیری شد بطوریکه در خاطرات بچه های انجمن اسلامی در آن روز ها گفته می شود که زمان هایی بود که ما برای اجرای برنامه های خود در دانشگاه ها سه سال نمیتوانستی مجوز بگیریم.

آنهایی که امروز در دانشگاه ها هستند معنای این حرف را درک می کنند. در زمان کدام دولت؟ دولتی که امروز برگشته و می گوید که من از نبود نشاط در دانشگاه ها ناراحت و نگران هستم. این دولت بود که در آن زمان چنین رفتاری با بچه مسلمانان انجام می داد. و من اعتقاد دارم که ما با دست خود و کاملا با برنامه ریزی زمینه سازی کردیم تا بجای اینکه از ظرفیت ولایی بچه مسلمانان در کف دانشگاه استفاده شود، برود و به رفتار غلط دفتر تحکیم در آن زمان تمکین کند. آن افرادی که باعث این کار شدند باید الان جواب بدهند. نتیجه چه شد؟ همراه سازی بدنه اجتماعی بچه مسلمان ها و یا ریزش بچه مسلمان ها و جایگزین شدن یک جریان در انجمن اسلامی ها برای تمکین خیانت های دفتر تحکیم در فضای سیاسی نتیجه این رفتار ها شد.

اینطور نبود که بچه های انجمن اسلامی از روز اول با بچه های دفتر تحکیم یک لایه باشند. بچه های انجمن اسلامی اتفاقا به عملکرد دفتر تحکیم که چرا شما رفتید واین گونه رفتار های زننده سیاسی انجام دادید انتقاد داشتند. من شما را به افرادی رجوع می دهم مانند آقای کامران باقری لنکرانی از انجمن اسلامی علوم پزشکی شیراز، به آقای نصر اصفهانی دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی رجوع می دهم. بروید و با این افراد مصاحبه بگیرید تا حقایق روشن شود.

بخاطر اینکه این بچه ها از این جنس نبودند ولی تصمیم گرفتند که از این انجمن ها خروج کنند چرا که این جریان داشت مسیری میرفت که دیگر انجمن اسلامی نبود و چه کسی این ظرفیت را فراهم کرد که بچه مسلمان ها را در دانشگاه زشت کنند؟دولت وقت. یعنی می گفت یا باید مجیز گوی دولت باشید که باید بیایید در انجمن های اسلامی دانشجویی و یا باید در جریانی عمل کنید که بروید در کاسه سیاسی جریان چپ قرار بگیرید که باید با دفتر تحکیم همراه شوید.ما هویت ولایی شما را در دانشگاه به رسمیت نمی شناسیم و اگر شما ولایی هستید بروید به سمت پیام دانشجو، جنس ولایی می شود پیام دانشجو، معیار ولایی بودن می شود پیام دانشجو یعنی می شود حشمت الله طبرزدی که نماد ولایی که دولت می خواست نشان دهد.

اصلا در تاریخ سیاسی بی سابقه است که فردی به عنوان دبیر کل یک اتحادیه دانشجویی در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کند و تایید صلاحیت هم بشود. می خواهم تیراژ آن پیام دانشجو را از اینجا متوجه بشوید.تیراژ، بودجه و تاثیر گذاری این هفته نامه را از آنجا متوجه بشوید که حشمت الله طبرزدی نامزد انتخابات سال 76 بوده است. می خواهم عرض کنم که جریانی که در کف دانشگاه ها دولت و سیاست گذاران آموزش عالی دولت دنبال می کردند از جنس حشمت الله طبرزدی بود. اگر کاندیداشون رای می آورد چه اتفاقی می افتاد؟ بجای خاتمی حشمت الله طبرزدی هشت سال رییس جمهور بود. ببینید چه فضایی را برای کشور درست کرده بود که تمام مهره هایی که در انتخابات حضور داشتند مهره های خودش بودند. الان می گوید من نگران نشاط در فضای سیاسی هستم ولی در آن روز اصلا نمی گذاشت که در فضای سیاسی شکل بگیرد یعنی جوری مهر ه ها را چیده بود که چپ و راست و معتدل و جنبش های دانشجویی در نهایت یک نفر می شدند و آن کسی که به عنوان امام از وی نام می بردند فقط تفکرات مثبت او در مورد دولت منعکس می شد و این همان اتفاقی است که امروز در جریان ایرانی در حال وقوع است و این اتفاق در مورد برخی جریانات و فعالین دانشجویی ما افتاد. تا حدی که زمانی که رهبر معظم انقلاب انتقادی بجایی که از عملکرد دولت در مجلس بیان می کند، مشاهده می کنیم یک سری تحرکات در دانشگاه بر مقابل این انتقاد صورت می گیرد که نشان دهنده عمق و اتاق فکر این جریان در پشت پرده است.

*دشمن هاشمی چطور کم کم دشمن پیغمبر می‌شود؟
رهبر معظم انقلاب نکات مثبت دولت را محدود به مواردی کرد، چه امروز و چه در دهه هفتاد، چرا؟ چون هر دوی این جریانات نقاط مشترکی دارند. اتفاق بعدی که در آن دوران می افتد من شما را در کنار انجمن اسلامی دانشجویی به یک شعار هم رجوع می دهم.کدام شعار؟ شعاری که مخالف هاشمی تا مخالف پیامبر هم کشیده می شود و ای کاش تا همین حد می ماند. برای اینکه جریان دانشجویی امروز این مفهوم را بهتر درک کند شمارا ارجاع می دهم به بخش آموزش عالی کشور که تا همین سال اخیر نیز در دست همین تفکر بود،دانشگاه آزاد را عرض می کنم.

مسئول بسیج دانشجویی یک دانشگاه بخاطر چاپ یک کاریکاتور مجوز دار که قبلا در کیهان چاپ شده بود از دانشگاه اخراج می شود. این که دشمن هاشمی می شود دشمن پیامبر نمادش می شود که بخاطر چاپ یک کاریکاتور از یک روزنامه که همگان می دانند این روزنامه در فضای انقلاب خط شکن نیست و در بین انقلابیون و ضد انقلاب معروف است که روزنامه کیهان چهار چوب های نظام را رعایت می کند وقطعا این کاریکاتور ساختار شکنانه نبوده است،بلکه یک کاریکاتور انتقاد گرایانه با حفظ چهارچوب های نظام بود،در یک نشریه بسیج دانشجویی در دانشگاه بندر عباس در برهه مدیریت آموزش عالی این جریان در دانشگاه آزاد زمینه اخراج این فرد را فراهم می کند.

این شعار را بچه های امروز بهتر درک کند. ما داریم بیان می کنیم که مخالف هاشمی دشمن پیامبر است ولی باید معلوم شود که این شعار یعنی چه؟ آن وقت طنز تلخ امروز ما این است که این جریان از نبود نشاط در دانشگاه های ما حرف می زند. چرا که این افراد می بینند که جریان دانشجویی امروز ما عموما متولدین 69 یا 70 هستند و واقعیات اوایل دهه هفتاد را با عمق وجود خود درک نمی کنند.یک سری اتفاقات دیگر نیز دراین برهه می افتد که من شما را رجوع می دهم به جنگ و بعد بر می گردیم و عرض می کنم.

امروز یک دروغ تاریخی مطرح می شود که می گویند که انجمن های اسلامی تحکیم وحدت آمدند از جریان چپ سیاسی حمایت کردند در صورتی که آنهایی که کار دانشجویی انجام دادند فرق بین شورای عمومی و شورای مرکزی را خوب متوجه می شوند.من برای افرادی که کار دانشجویی نکرده اند عرض می کنم تا خوب متوجه شوند. شورای عمومی یعنی نمایندگان انجمن های اسلامی در سراسر کشور و شورای مرکزی نیز یعنی یک جمع هفت نفره که منتخبین ابتدای سال هستند مانند نمایندگان مجلس که توسط مردم انتخاب شدند و نمی توانند در مورد هر موضوعی به جای من تصمیم بگیرند و اگر بخواهند که در قانون اساسی دست ببرند باید رفراندوم برگزار شود و من خودم دوباره در این باره تصمیم بگیرم یا اینکه ممکن است بنده به رییس جمهور رای داده باشم ولی همه کار های او مورد تایید بنده نباشد واین یک بحث عقلانی است که همه می پذیرند و ما همین بحث را به انجمن های اسلامی این برهه می بریم.

انجمن های اسلامی یک انتخابات برگزار می کنند و یک شورای مرکزی تشکیل می شود و اگر این شورا یک تصمیمی بگیرند به معنی این نیست که این تصمیم مورد تایید همه اعضای انجمن اسلامی است و ممکن است که نظر شورای عمومی چیز دیگری بوده است و گذر زمان نشان می دهد که نظر آنها چیز دیگری بوده است.

*روند حزب شدن انجمن های اسلامی
من لازم است شما را به این رجوع دهم که بعضی از انجمن های اسلامی در دانشگاه ها حضور ندارند و فعالیت در دانشگاه را یک انحراف قلمداد می کنند که به اعتقاد بنده جریان اصیل انجمن های اسلامی در این خط قرار می گیرد که در جبهه ها هستند. حالا این بحث که چرا این تصمیم را می گیرد که بسیار قابل تأمل است و اگر این بحث را ندانیم باز ممکن است بیاییم و در فضای سیاسی بگوییم آن هفت نفر به این حجت رسیدند که این کار را بکنند و خطا کردند.من می خواهم بگویم که اصلا جنس آن اتفاق از جنس اتفاق حجت و این حرف ها در درون گفتمان اسلام گرایان نبوده است بلکه علت آن را لابی بازی های سیاسی پشت پرده و اینکه چه اتفاقی افتاد که دفتر تحکیم جزو یکی از هجده گانه جریان چپ سیاسی قرار گرفت؟ یعنی تبدیل به یک حزب شد، تبدیل به یک جریانی شد که در فضای سیاسی تبدیل به یک قدرت سیاسی است.

حالا باید به دنبال این بگردیم که این جریانات توسط چه کسی پا گذاشت به جریانات سیاسی و نقش و پرونده آقای موسوی خوینی ها هنوز در این ماجرا باز است. آقای موسوی خویبنی ها باید برای افکارعمومی روشن کند که نقش او در قبل از انتخابات مجلس سوم و نزدیک کردن شورای مرکزی به شخص شیخ مهدی کروبی چه بود و آن افراد شورای مرکزی دفتر تحکیم نیز باید پاسخگو باشند که ادعای دانشجوی پیرو خط امام بودن را می کنند و نصیحت آیت الله خامنه ای به عنوان نماینده امام در دفتر تحکیم وحدت در مورد عدم ورود به صحنه حزبی و سیاسی کاری را گوش نکردند.

اگر این افراد نگاه ولایت پذیری در مورد امام داشتند، چرا در انتخاب بین نماینده امام و موسوی خوینی ها نماینده امام را دور زده و با موسوی خوینی ها همراه شدند؟ این جریان نشات گرفته از همان جریان پیش از جنگی بودکه در سازمان مجاهدین می گفت نباید به همه حرف های حضرت امام عمل شود و جالب است که یکی از کاندیدای الان هم که میانه رو بود در آن روز می گفت که شما هم خیلی تند می روید که می گویید نباید به همه حرف های نماینده امام عمل کنیم و میانه را بگیرید تا در این وسط یه جایی برسیم. این جریان باید امروز پاسخ دهد که چه اتفاقی افتاد که در بین نماینده امام و موسوی خوینی ها، حرف نماینده امام زمین ماند؟ مگر شما دانشجویان پیرو خط امام نبودید؟ این جریان در چند مورد اعلام کرده اند که چون امام در این جریان نماینده ای نداشت ما به موسوی خوینی ها رجوع کردیم ولی برای چه بعد از اینکه امام نماینده تعیین می کند شما ادامه می دهید؟ البته به اعتقاد من آن دانشجویان پیش از آغاز جنگ به امام رجوع کردند و از امام خواستند که یک نماینده ای را در دفتر تحکیم بگذارد و چون ما به صورت راحت به شما دسترسی نداریم از طریق نماینده کار های خود را با شما چک کنیم.سوال من این است که زمانی که ما به دهه شصت رجوع می کنیم و ورود به انتخابات را یکی از اساسی ترین فعالیت های دفتر تحکیم مشاهده می کنیم،چطور این اتفاق با نماینده امام مشورت نشد و چطور این جریان هنوز ادعا دارد که ما پیرو خط امام بودیم؟ با آقای خامنه ای نه به عنوان رهبر انقلاب که ما تازگی ها از شما بحث های جدیدی را در مورد ولایت فقیه می شنویم، با آقای خامنه ای به عنوان نماینده مستقیم امام در امور دانشگاه چرا مشورت نکردید؟ چرا نماینده امام را دور زدید؟ من می دانم که رهبر انقلاب در این برهه از این ماجرا مطلع نبودند. من خیلی از این حرف ها را در کتاب خود باز نکردم و در دل من مانده است و یا باید جلد اول را دوباره بنویسم و از طرفی مشغول نگارش جلد دوم کتاب موج سوم می باشم.ایا عمری باقی می ماند که ما این بحث هارا مکتوب کنیم؟ بخشی از این بحث ها سوال است و من جواب آنها را ندارم.اصلا نمی دانم چرا آقای موسوی خوینی ها این کار را کرد ولی افکار عمومی حق دارند که بدانند چرا موسوی خوینی ها دفتر تحکیم را ترغیب می کند به حمایت از جریان روحانیون مبارز که بشوند یکی از اعضای هجده گانه احزاب چپ سیاسی که بعدا به جنبش اصلاحات معرفی می شود.

* چرایی شکل گیری واقعه 18 تیر، تئاتر اصلاحات
وقتی رهبر انقلاب می فرمایند که دشمن برای 18 تیر از ده سال قبل برنامه داشته است، ما دنبال برنامه های خارج کشور می گردیم. چه کسی دانشجویان را خسته می کند که من جنسم از جنس ولایی طبرزدی نیست واز جنس چپ سیاسی هم نیستم که بروم حزب بشوم ولی برای خود حرف هایی دارم.چه کسی این بخش دانشجو را در دانشگاه ها خسته می کند؟چه کسی این فرد را از محیط سیاسی دانشگاه ها زده می کند؟ که رهبر انقلاب در این سال ها بحث اینکه خدا لعنت کند افرادی را که نمی گذارند دانشجویان سیاسی شوند را مطرح می کند.

آن وقت همان افرادی که آن شرایط را در دانشگاه ها بوجود آورده بودند امروز از عدم نشاط در دانشگاه ها حرف می زنند ک بسیار طنز تلخی است. این سیستم را به جلو آورده و تا اینجا رسانده است و بعد در انتخابات مجلس پنجم در محیط دانشگاهی اتفاقات جدید تری رخ می دهد و من تا الان در هیچ کجا به آن اشاره نکرده ام.خیلی مختصر عرض می کنم.

می دانید که در مجلس چهارم بر خلاف اینکه در مجلس سوم چند نفر حضور داشتند جریان چپ سیاسی با اینکه در این انتخابات کاندیدا داشتند و شرکت کرده بودند یک عدد کرسی را هم از تهران کسب نمی کند و مجلس پنجم برای جریان چپ سیاسی برای ورود دوباره به صحنه بسیار حیاتی بود. من می خواهم بگویم که آن اتفاقی که در دوم خرداد 76 افتاد به صورت سر بسته و آزمایشگاهی در انتخابات مجلس پنجم تست شد. یعنی مجریان فضای سیاسی کشور و دولت وقت آن اتفاقاتی که در دوم خرداد افتاد، یعنی چه؟ یعنی اینکه در فضای دانشگاه های کشور فضارا برای نقد مدیریت اجرایی کشور باز کنند و برای اینکه جریان منتقد رای بیاورد فضای انتقاد را باز کنند در سال 76 تست نشد بلکه این فضا در انتخابات مجلس پنجم صورت گرفت و با شعار دوچرخه سواری بانوان که توسط خانم فایزه هاشمی سرکرده جریانی که خواستار اصلاحات در کشور بود در فضای دانشگاهی و انتخاباتی تست شد و گفت که بیایید فضارا برای منتقدین نظام اجرایی کشور باز کنید و اینجاست که دغدغه بصیرتی که الان وجود دارد در آن زمان نیز بود، مردم به کسی اطمینان کردند که دختر رییس جمهور بود و به نقد مدیریت اجرایی کشور پرداخته بود و به همین دلیل بود که خانم فائزه هاشمی در مجلس پنجم رای بالایی می آورد. خانم فائزه هاشمی رای نه به هاشمی را کسب کرد و بعضی ها امروز می خواهند بگویند که خانم فائزه هاشمی به دلیل اعتبار خاندان هاشمی رای آورد. خانم فایزه هاشمی با نقد مدیریت اجرایی کشور رای اورد و هر کسی که می خواهد این را نقد کند برود و نطق های ایشان را بیاورد تا با هم بنشینیم و بحث کنیم و ببینیم که هر دوچرخه برای یک دختر جامعه را چه کسی طرح می کند؟ هر دختر یک دوچرخه، الان یک جریانی می گوید که جریان ما در مجلس فلان رای اورده است و من می خواهم بگویم که زمانی که یک جامعه شناس طرح می کند که رای نه به هاشمی بیش از رای مثبت وی است و زمانی که هاشمی بخواهد سیاست عقلانی را در پیش بگیرد باید برود پشت پرده و رفتار فطری نداشته باشد، نباید فراموش بکنیم که باز در انتخابات مجلس رای نه به هاشمی بود که در کاسه فایزه رفت و جریان کارگزاران که در مجلس پنجم رای می آورد جریان بودند که ادعای مدیریت اجرایی که کشور در نه گفتن به هاشمی را داشتند.

این تست برهه مجلس پنجم زمینه را فراهم میکند که دولتمردان جریان خود را همراه با چپ سیاسی که وارد مجلس می شوند و به عنوان فراکسیون حزب الله در آن برهه معروف می شوند زمینه رابرای باز شدن جریان انتقاد بر دولت هاشمی در دانشگاه ها فراهم می کند تا این جریان در سال 76 رای بیاورد.

همیشه برای من این سوال بوده است که حافظه تاریخی ما یاری می کند که چه افرادی بودند که با انتقاد از هاشمی رای آوردند.

باید آقای عبدالله نوری جواب دهد که در آن موقع به عنوان منتقد آقای هاشمی در دانشگاه ها حضور پیدا می کرد، چطور در مجلس پنجم طرح مادام العمر سازی ریاست جمهوری آقای هاشمی را دنبال می کرد؟

آیا می شود که فردی هم به دنبال انتقاد و هم به دنبال مادام العمری باشد؟ آن طرحی که می گفت که باید ایشان استثنا باشد و همیشه در انتخابات حضور داشته باشد وافرادی مانند سعید حجاریان که رییس دفتر مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بود در دانشگاه ها صحبت می کرد و رفتار های دولت آقای هاشمی توسط سعید حجاریان طرح ریزی می شد و چگونه ایشان می توانست منتقد رفتار های دولت بوده باشد؟ ما چرا نباید این را به عنوان نمایش یک تئأتر نپذیریم؟

یکی بیایید و این برهه تاریخی را باز بکند. آقای موسوی خوئینی هایی که در همان برهه زمینه ورود دفتر تحکیم به مسائل حزبی و سیاسی را رقم می زند و نماینده امام را دور می زند بیایید روشن کند که چگونه می شود که ایشان هم رییس مرکز بررسی های استراتژیک بوده و هم انتقاد می کرده است؟

آقایانی که الان از این کشور رفته اند و ادعا می کنند که بر اساس یک جنبش اصلاحاتی که بر سر یک سری مطالبات بر سر کار آمده اند، بگویند که در این نمایش نامه بازیگر دست چندم بوده اند.

امثال آقای مهاجرانی ها و کدیوری که رفته امریکا و خوشحال است که لباس خود را در آورده و در یک قالب دیگرفعالیت سیاسی می کند. بیایند این نمایش نامه را در فضای دانشگاهی باز کنند چرا که یک عده از دانشجویان در این برهه بخاطر انتقاد سیلی خوردند و یک عده از دانشجویان که در سالهای پیش تا آمدند و انتقاد کردند به آنها اتهام ضد انقلاب زده شد.

چه کسی جواب جوان های آن روز را می خواهد بدهد؟ جوانانی که در سال های 71 الی 74 پیش از این نمایش نامه انتقاد های بجایی را در انجمن های اسلامی مطرح کردند و خیلی از این افراد به کمیته انظباطی رفتند و یا از تحصیل محروم شدند و خیلی از این افراد تحت فشار قرار گرفتند تا نتوانند فعالیت سیاسی کنند، چه کسی جواب عمر این بچه ها را در فضای سیاسی و اجتماعی خواهد داد؟ ایا این سال های بعد از این نمایش نامه بود؟ اگر نمایشنامه از پیش تعیین شده با یک کارگردان و نویسنده خاص نبود، چطور تمام مدیران میانی و سطح بالایی کشور بعد از دوم خرداد بر سر پست های خود ابقا می شوند؟ اگر شعار،شعار تغییر و اصلاح بود چطور فضای مدیریتی کشور تغییر نمی کند؟ و با تمام اتفاقاتی که امروز می افتد هنوز کسی نمی آید این را روشن کند و جناب آقای خاتمی در همین انتخابات اعلام می کند که بروید و از آقای هاشمی حمایت بکنید و یا در دوره دوم انتخابات 84 از آقای هاشمی پشتیبانی می کند،اگر این نمایش نامه نبوده است چطور بعد از هشت سال از مردم می خواهند که به عقب بازگشت کنند. شما مرتجع ترین افراد تاریخ سیاسی ایران هستید و هیچ کسی این حرکت ارتجاعی شما در بازگشت به عقب را انجام نداده است.

آقای هاشمی جریانات جنبش دانشجویی را به جایی می رساند و به دولت بعد تحویل می دهد که عملکرد این دولت خود داستانی است. افرادی می گویند که در دوره ما دانشگاه ها نشاط داشته و ما فضا را باز کردیم که اولین و قدیمی‌ترین اتحادیه دانشجویی کشور را تحویل می‌گیرند و مانند یک توپ چهل تیکه در پایان دوره خود تحویل می دهند. یعنی از سنا و کنگره امریکا تا رژیم صهیونیستی و اروپا و رادیو فردا،هر کسی ادعا می کرد که من عضو دفتر تحکیم هستم.

اینکه شما ادعا می کنید در دوره شما دانشگاه درست اداره شد، سوال من را به جامعه پاسخ دهید که چطور شد که اولین و قدیمی ترین اتحادیه دانشجویی کشور را به صورت سراسری تحویل گرفتید ولی توپ چهل تیکه تحویل دادید.

آقای مصطفی معین که نماد مدیریت آموزش عالی در دولت اصلاحات می شود در واقع تفکراتش در آنجاست ولی وقتی در مورد مصطفی معین ریز می شوی و در مورد آن صحبت می کنی در واقع باید اورا در چند واقعه در پس و پیش از دوم خرداد اتفاق افتاده است بشناسیم. زمانی که ایشان انتقاد را در دانشگاه ها تا مرز دشمنی پیامبر به جلو می برد. دوم اینکه ایشان از ارکانی بودند که از طریق انتخابات به مجلس پنجم نفوذ کرد و عبدالله نوری را در طرح مادام العمر شدن ریاست هاشمی همراهی می کرد. آن وقت این آدم دنبال نشاط سیاسی در دانشگاه ها بود.ببینید نمایش‌نامه تا کجا ها ادامه دارد.

بنده خودم حضور داشتم که و به عنوان یک شاهد زنده در برهه مدیریت ایشان، ما به عنوان فعالین دانشجویی که در دایره انقلاب عمل می کردیم. هم نظام را قبول داشتیم و هم رهبری را قبول داشتیم وهم رییس جمهور را در جایگاه قانونی خود مورد احترام قرار می دادیم. هیچ کس نیست که از بنده و یا هم سنگر های بنده یک توهین را به رییس جمهور دیده باشد،یک مورد توهین هم وجود ندارد ولی زمانی که ما می خواستیم وزیر قانونی کشور را ملاقات کنیم به ما وقت نمی داد. من این را تا بحال در جایی نگفته ام، زمانی که ما با دفتر آقای معین تماس گرفتیم برای ملاقات، به ما می گفتند که ایشان وقت ندارد، ما می گفتیم تا سال بعد و پاسخی که می شنیدیم این بود که ایشان کلا برای شما وقت ندارد و در همین برهه با افرادی در دانشگاه ملاقات می کردند که بعد ها در کنگره امریکا حضور داشتند. آقای معین باید پاسخگوی این گونه مدیریت خود باشد. ایشان برای افرادی بعد ها در کنگره امریکا برای یک لقمه نان وطن فروشی می کردند، بیش از طیف اصیل جنبش دانشجویی وقت می گذاشت. ما حتی می خواستیم در وقت نماز با ایشان ملاقات کنیم و رفتار قانون شکنانه از خود نشان ندادیم، اقای معین نامه به آقای خاتمی می زند که با این بچه ها برخورد اطلاعاتی،امنیتی و قضایی کنند،و گفتند که اینها به وزارت علوم حمله کردند و یک دروغ تاریخی و بزرگ را مطرح می کند و به دنبال پرونده سازی بودند،جریان پرونده سازان این افراد هستند.

بسیاری از افرادی که در آن دوره با ما در انجمن های اسلامی بودند تا مدتها نمی توانستند به دنبال اشتغال و کار بروند. جریانی که تمام ارکان و مقامات نظام را قبول داشت و حتی با اینکه با رییس جمهور وقت هم تفکر نبود را مورد احترام قرار می داد ولی با این جریان چنین رفتار هایی صورت می گرفت و این چنین پرونده سازی هایی انجام گرفت. جالب است که برای شما بگویم در دولت نهم زمانی که قرار بود من در جایی مشغول کار بشوم،پرونده ما در بحث وزارت علوم به روی من آورده شد و طرح شد که آقا شما در ان داستان چه نقشی داشتید؟ جالب تر اینکه بنده در همین دولت آقای احمدی نژاد از گرفتن شغل محروم شدم.

این ها درد است،پرونده سازان این افراد بودند. امروز باید معلوم شود که پرونده ساز چه کسی بوده است. من می توانم برای شما صد ها نفر را اسم ببرم که در سال 88 می خواستند خیمه نظام را به زمین بزنند ولی الان در بسیاری از ارکان کشور مشغول بکار هستند.

نگاه نظام و انقلاب این قدر باز است و با فرد فرد افراد به دلیل خطا های فردی برخورد نکرده است و این افراد کاملا آزاد در فضای سیاسی و اجتماعی در حال فعالیت هستند.این درد ما در دوره اصلاحات است. ما باید برگردیم و ببینیم که چه اتفاقی افتاد که جریان انجمن های اسلامی که در چهل روز بعد از دوم خرداد 76 در حمایت از رهبر انقلاب در اعتراض به حرکت شیخ حسینعلی منتظری دانشگاه را سیاه‌پوش می کنند، در سال 78 به دنبال تسویه حساب با انقلاب هستند؟ آقای معین باید این را جواب دهد، آقای معین جواب دهد که از 76 تا 78 با این اتحادیه چه کار کرده است؟ اینها در اتاق‌های مخوف فکری خود چه کار هایی با نظام و انقلاب را می کردند؟ چه اتفاقی می افتد که در این دوسال 76 تا 78 انجمن اسلامی از این رو به آن رو می شود؟ برای من که کار سیاسی کرده ام چنین تغییر رویکردی یک معجزه است و امکان ناپذیر است ولی این دوستان کار های امکان نشدنی را انجام دادند که در تاریخ ثبت شده است.

با بچه های ارزشی و انقلابی چه برخوردهایی کردند که این بچه ها انجمن اسلامی را رها کردند و عطای آن را به لقاء آن بخشیدند و میدان را خالی کردند. مهمترین ابزاری که استفاده کردند بحث آموزشی و انضباطی بود. باید به حکم های کمیته انضباطی و آموزشی در طول سال های 76 تا 78 در دانشگاه ها داده شده است رجوع کرد.

کاش زمانی بشود که یک کمیته ای اسناد کمیته انضباطی مرکزی آن دوره را منتشر کند. من این اسناد را ندیده ام ولی معتقد هستم که بسیاری از گره های کور جنبش دانشجویی را می توان در این اسناد پیدا کرد. انجمن اسلامی را تنبیه کردند که یادتان باشد که دفعه بعد که منتظری انتقاد کرد دیگر دانشگاه را به نفع رهبری سیاه پوش نکنید.

*فروپاشیدن بزرگترین اتحادیه دانشجویی کشور
ما یکی از نامه های محرمانه آقای معین در مورد برخورد سیاسی و امنیتی بود را بدست آوردیم که منتشر هم کردیم و به لطف همان انتشار بود که بنده اینجا نشسته و با شما صحبت می کنم. چه کسی می تواند بگوید که قبل و بعد از این نامه،نامه های امنیتی دیگری در کار نبوده است؟ شما زمانی که بخواهید در جامعه شناسی یک دوره را بررسی کنید باید به دنبال چند نماد شاخص بگردید، یکی از این نماد ها در برهه تاریخی 76 تا 84 در هم پاشیدن بزرگترین اتحادیه دانشجویی کشور است که انقلابی و ضدانقلابی براین موضوع تاکید دارند. نماد دوم تغییر روش و منش انجمن های اسلامی در برهه دوساله و سوم اینکه انجمن های اسلامی که بنده با آنهادر سال های 81 کار می کردم برخورد اطلاعاتی و امنیتی شده است و اتفاقی که در این برهه باید به آن توجه کرد این بود که آقای خاتمی رفتار حزب گونه را در دانشگاه ها رسمیت داد. باید جواب دهند که افرادی که از طرف بچه های انجمن اسلامی در لیست انتخاباتی مجلس ششم انتخاب شدند با چه شایستگی در این جایگاه قرار گرفتند؟ کسانی که بعدا در وبلاگ شخصی خود نوشتند که ما فقط برای این رفتیم مجلس که پولی کسب کنیم وبعد از ایران بگذاریم و برویم. چه می شود که جنبش دانشجویی فدای این چند نفری که می خواهند وارد مجلس بشوند و البته با نگاه های ارمان گرایانه هم نبود، بلکه با نگاه کسب پول و معیشت بیشتر وارد مجلس شوند.

آن خانمی که فرار می کند و به کانادا می رود در وبلاگ شخصی خود این موضوع را می نویسد. رسمیت بخشی به رفتار های حزبی جنبش دانشجویی تا قبل از انتخابات مجلس ششم در پس و پیش از انقلاب بی سابقه بوده است.

جنبش دانشجویی مطالبه گر بوده، منتقد بوده، همراه بوده و توجیه گر بوده یعنی اتفاقاتی که در دولت آقای هاشمی توسط انجمن اسلامی دانشجویی توجیه شده، حمایت شده و لاپوشانی شده است ولی حزبی نبوده است ولی آقای خاتمی می آید و تکمیل می کند و آن را به حزبی تبدیل می کند. می گوید که اینجا دفتر حزب است و دوتا می دهیم و دوتا می گیریم یعنی به ما سه تا کرسی در لیست می دهند و ما باید از کل لیست حمایت بکنیم.

دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد