تلاش برای تحریف واقعیت بینالملل
در این میان جریانی در داخل کشور یا به دلیل اینکه مباحث بینالمللی را خوب متوجه نمیشوند یا غلبه تفکر غربزدگی مانع از درک صحیح واقعیات در عرصه بینالملل میگردد و فکر میکنند یک مصافحه، لبخند و قدم زدن میتواند ایران را از لیست گروه ۴ به گروه ۳ ببرد. این را نمیفهمند که گروه عوض کردن در سیستم آمریکا، به این راحتی نیست. شما نهتنها باید سیاست خارجی را عوض کنید و موشک، هستهای و منطقه را واگذار کنید، بلکه باید حکومت را چه در عمل و چه ریشهای تغییر دهید.
یکی از مسائلی که در حوزه روابط بینالملل جهت شناخت کشورها میبایست مورد توجه قرار گیرد، اصول سیاست خارجی این کشورهاست که عموما تغییرناپذیرند و با تغییر دولتها دچار خدشه نمیشوند.
در این میان آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست و در چارچوب آنچه تامین منافع ملی خود میداند در حوزه سیاست خارجی، کشورها را به گروههای مختلف تقسیم کرده است.
گروه اول کشورهایی هستند که آمریکا خیلی با این کشورها کاری ندارد و در عین حال که دوست دارد یک حکومت همراه در آن کشورها باشد و تلاش هم میکند، ولی دغدغه اصلی و مشکل اصلی و ناراحتیشان آن کشورها نیست. اینها کشورهایی هستند که نفت، گاز و موقعیت خوبی در دنیا ندارند. کشورهای کوچک، ضعیف، کمتاثیر که بدون منابع جدی هستند.
گروه دوم کشورهایی هستند که هم بزرگند و هم منابع گستردهای دارند. منتها به دلیل تثبیت قدرت خود در نظام جهانی تعرض به اینها کار سادهای نیست. روسیه، هند و چین جزو این دسته هستند. آمریکا با این دسته از کشورها بهدنبال تفاهم سیاسی میرود.
گروه سوم کشورهایی هستند که آمریکاییها به صورت سنتی در کشورشان سلطه و نفوذ دارند و خیالشان از آن کشورها کم و بیش راحت است. این کشورها همراه و همسو با آمریکا هستند. مثل رژیم حاکم در عربستان، ریاض منابع نفتی خوبی دارد، ولی دست آمریکاست. حتی بعضی کشورهای اروپایی نیز در این گروهند و علت اصلی بیعملی آنها در دوران خروج ترامپ از برجام این است که آمریکا در اروپا قدرتمند است. لذا اروپا در معادلات بینالمللی در گروه همسو با آمریکاست. ایران دوران پهلوی در همین گروه همراه و همسو بود.
گروه چهارم دیگر کشورهایی هستند که در هیچکدام از این سه گروه نیستند. امروز ایران در این گروه قرار دارد. به دلیل منابع نمیتواند در گروه اول باشد، هنوز پارامترهای قدرتش در نظام جهانی کامل نشده و در دسته گروه دوم نیست، به دلیل کنار زدن یک رژیم وابسته و همسو در سال ۵۷ نیز امکان حضور در گروه سوم را ندارد.
انقلاب اسلامی یک آدم آمریکایی را برداشت و تمام سرمایهگذاری آمریکاییها را بههم زد.
در این میان جریانی در داخل کشور یا به دلیل اینکه مباحث بینالمللی را خوب متوجه نمیشوند یا غلبه تفکر غربزدگی مانع از درک صحیح واقعیات در عرصه بینالملل میگردد و فکر میکنند یک مصافحه، لبخند و قدم زدن میتواند ایران را از لیست گروه ۴ به گروه ۳ ببرد. این را نمیفهمند که گروه عوض کردن در سیستم آمریکا، به این راحتی نیست. شما نهتنها باید سیاست خارجی را عوض کنید و موشک، هستهای و منطقه را واگذار کنید، بلکه باید حکومت را چه در عمل و چه ریشهای تغییر دهید.
یعنی آن ساختار حکومتی که منجر به سیاست خارجی اینچنین شد، از منظر آمریکا باید عوض شود. چرا که اگر کشوری را از گروه ۴ به ۳ ببرد، بهواسطه برداشته شدن تحریمها، نفسی میکشد و اگر آن ساختار حکومتی را داشته باشد، دوباره شاخ میشود. زمانی کشوری را به گروه ۳ ببرد که مطمئن شوند ساختار حکومتی درست شده و هیچ احتمالی وجود ندارد که به آن وضعیت سابق بازگردد. نمونه بارز آن را میتوان در نحوه مواجهه آمریکا با لیبی دوران معمر قذافی مشاهده کرد که در ۱۰ سال آخر حکومتش تمام سیاست خود را تغییر داد، ولی ساختار را عوض نکرد و خودش هم سر جای خودش بود؛ لذا طبق سیاست خارجی آمریکا او باید میرفت یا در مجموعهای همچون اخوانالمسلمین میتوان این اصل سیاست خارجی آمریکا را مشاهده کرد که اصل حضور آنها در حکومت از نظر آمریکایی غیرممکن بود و این مسالهای بود که مرسی باور نداشت. اما گذر زمان نشان داد که مصر دوران مرسی با تمام همکاریهایی که با آمریکاییها داشت، اما به دلیل اینکه یک رنگ و لعاب نصفه و نیمه اخوانی هم داشت، آمریکا در اولین فرصت آن را سر به نیست میکند. بنابراین این گروهبندی چهارگانه اجماع سیاست خارجی آمریکاست که با تغییر دولتها در کلان تفاوتی نمیکند.
لذا تنها مسیر خروج از گروه ۴ پیوستن به کشورهای گروه ۲ است که از مسیر قوی شدن میگذرد؛ موضوعی که جریانی با تحریف واقعیات صحنه بینالملل در تلاش هستند تا مانع انسجام داخلی برای حرکت در این جهت شوند.