یکشنبه 23 مهر 1391 , 00:000 نظر
0+
0-
کد خبر: 106
| |

جستاری در باب جامعه‌شناسی جنگ نرم؛

تحول در ارزش‌های پایه‌ی جامعه چگونه شکل می‌گیرد؟

تحول در ارزش‌های پایه‌ی جامعه چگونه شکل می‌گیرد؟

در جنگ نرم، دشمن با هدف تغییر جامعه از درون، به دنبال تغییر در ارزش‌های حاکم است. در فرآیند واگرایی از ارزش‌های خودی و همگرایی با ارزش‌های رقیب، دشمن با تبلیغات و کار رسانه‌ای، ارزش‌ها را تبدیل به ضدارزش می‌کند یا بالعکس. البته این مکانیسم در مواردی جواب می‌دهد، اما گاه قابلیت کافی برای تحولات ارزشی مبنایی را ندارد.

در هر جامعه‌ای با سیستمی ارزشی و یا به تعبیری دیگر با نظامی از ارزش‌ها روبرو هستیم و این ارزش‌ها همگی در عرض همدیگر نیستند و موقعیت برابر نسبت به یکدیگر ندارند. بعضی ارزش‌ها در سلسله مراتب ارزشی جامعه در جایگاهی بالاتر هستند و بعضی ارزش‌ها نسبت به آنها ارزش‌های ضعیف‌تری به حساب می‌آیند.

بنابراین ارزش‌ها را می‌توانیم به لحاظ اجتماعی، به دو بخش ارزش‌های مادر(ارزش‌های فرادستی) و ارزش‌های نوع دوم(ثانویه) تقسیم کنیم. ارزش‌های مادر آن ارزش‌هایی هستند که بنیاد مناسبات ارزشی بر آن‌ها استوار است. ساختارهای اجتماعی ترجمه‌ی آن ارزش‌های بنیادی هستند و تعریف ارزش‌های نوع دوم در سایه‌ی ارز‌ش‌های مادر به وجود می‌آیند. ارزش‌های ثانویه تا جایی میدان تاخت‌وتاز دارند که متعرض ارزش مادر یا ارزش فرادستی نشوند.

برای مثال، جامعه‌ی سرمایه‌داری غرب جامعه‌ای است که ارزش مادر آن آزادی است. حال با هر تعریفی که از آزادی ارائه کرده‌اند ‌ـ‌که قطعاً تعریفی ناقص و مادی‌ است‌ـ ارزش فرادستی آن جامعه آزادی است. بنابراین وقتی این آزادی به عرصه‌ی سیاست می‌آید، به انتخابات، دمکراسی، حق رأی، حق شهروندی، حق انتقاد، حق اظهار نظر و... تبدیل می‌شود و زمانی که به حوزه‌ی اقتصاد وارد می‌شود، به بازار آزاد مبدل می‌گردد و در نهایت در حوزه‌ی فکر و فرهنگ و معرفت به تکثر تبدیل می‌شود.

یعنی این ارزش فرادستی است که دائماً ترجمه می‌شود و همه‌ی ارزش‌های نوع دوم تا جایی میدان بروز و ظهور دارند که مخل آزادی نیستند. بنابراین دولت‌ها در مناسبات اقتصادی، در نگاه کلاسیک لیبرال، حق دخالت ندارند، چون آزادی را با دخالتشان محدود می‌کنند.

حال اگر در مکانیسم نظام ارزشی غربی، آزادی از جایگاه ارزش فرادستی تنزل داده و ارزشی دیگر به جای آن نهادینه شود، یعنی با آزادی مخالفتی صورت نگیرد و فقط جایگاهش را عوض کنیم و آن را در جایگاه ارزشی نوع دوم بگذاریم و ارزشی همچون عدالت را به عنوان ارزش بنیادی قرار دهیم، کل مناسبات آن جامعه تغییر پیدا می‌کند.

برای مثال، نمونه‌ی دیگری از اندیشه‌ی مدرن بر مبنای تفکرات مارکسیسم وجود دارد که در آن عدالت را ـ‌با تلقی‌ای که خودشان از آن دارند‌ـ بنیاد قرار داده‌اند. وقتی عدالت در این جوامع به عنوان ارزش فرادستی قرار می‌گیرد، دیگر ارزشی همچون آزادی موضوعیت خودش را از دست می‌دهد و ساختار قدرت به شکل دیگری صورت می‌پذیرد، حقوق و تکالیف به شکل دیگری تعریف می‌شود و جایگاه‌ها متفاوت می‌شود.

بنابراین اگر بخواهد در جامعه‌ای تحولات ارزشی صورت بپذیرد، می‌بایست سلسله مراتب و نظام ارزشی آن جامعه تغییر کند و ارزش مادر در آن جامعه جابه‌جا شود و دقیقاً در چنین وضعیتی است که تحولات ارزشی حاصل خواهد شد. برای مثال، در ایران و در دوران 8 سال دفاع مقدس، ارزش‌های مادر جامعه به تعبیری ارزش‌های معنوی بودند و مسائلی همچون ثروت و رفاه یا همان مسائل مادی ارزش‌های نوع دوم بودند.

بنابراین ساختار اجتماعی و مناسبات اجتماعی در کشور به گونه‌ای رغم می‌خورد که مفاهیمی همچون قناعت، فداکاری و ایثار در آن معنادار بود و دقیقاً بر همین مبنا بود که امام (رحمت الله علیه) بعد از فتح خرمشهر می‌فرماید: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» چون معنویت ارزش بنیادی جامعه بود و جامعه با این جمله ارتباط برقرار می‌کرد و به دلیل اینکه ارزش‌های معنوی در جایگاه فرادستی بود، شهادت و ایثار و رزمنده و جانباز ارزشمند بودند، چرا که آن‌ها از ارزش معنوی یادشده ظرفیت بیشتری را در اختیار داشتند.

اما بعد از پایان دوران دفاع مقدس، به نوعی ساختار ارزش‌ها تغییر می‌کند. در واقع ساختار قدرت، دولت و قوه‌ی مجریه‌ی وقت به دلایلی درست یا نادرست و آگاهانه یا ناآگاهانه، ارزش‌های مادی را با مطرح کردن گفتمان توسعه‌ی اقتصادی در جایگاه ارزش‌های مادر و بنیادی قرار می‌دهند، چرا که در توسعه‌ی اقتصادی بحث نیاز به تولید ثروت مطرح می‌شود و در تولید ثروت نیز می‌بایست انگیزه‌های مادی جامعه را تحریک و تشویق کرد. بنابراین ساختار ارزشی در کشور تغییر یافت و در واقع رشد اقتصادی یا به تعبیری ثروت، ارزش بنیادی در مناسبات جامعه شد، به طوری که حتی نظام گفتمانی نیز بر همین مبنا دچار تحول گردید.

برای مثال، در دهه‌ی اول انقلاب از کلمه‌ی مستضعفین استفاده می‌شد که تنها یک مفهوم اقتصادی صرف نبود و یک جایگاه فکری و فرهنگی داشت و دارای بار مفهومی محترم و مقدسی بود، اما زمانی که ثروت ارزش بنیادی جامعه شد، طبقه‌ای که به آن مستضعفین می‌گفتند به طبقه‌ی آسیب‌پذیر تغییر مفهوم پیدا کرد. در واقع طبقه‌ای که از ثروت برخوردار نبود به طبقه‌ی آسیب‌پذیر مشهور شد.

بنابراین تغییر در سیستم سلسله مراتب ارزشی باعث تغییر سازمان اجتماعی و مناسبات اجتماعی آن جامعه می‌شود. برای مثال، در حال حاضر در کشور با پدیده‌ای به عنوان مسئله‌ی حجاب روبه‌رو هستیم و با اینکه از یک طرف قانون در این خصوص به اندازه کافی وجود دارد و از طرفی دیگر دستگاه انتظامی و سازمان‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای و وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات و... نیز در جهت اجرا و فرهنگ‌سازی در این زمینه فعالیت کرده‌اند، اما تحول مثبتی در زمینه‌ی تناسب حجاب و دیدگاه‌های انقلاب اسلامی رخ نمی‌دهد؟

دلیل این مسئله این است که در نظام ارزشی جامعه تحول رخ داده و ارزش بنیادی در جامعه جابه‌جا شده است. وقتی ثروت ارزش اصلی و محوری در جامعه شد، نتیجه‌اش این است که طبقه‌ی ثروتمند و مرفّه، طبقه‌ی مسلط اجتماعی می‌شود؛ یعنی طبقه‌ی ارزشمند یا ارزشمندتر جامعه. از آنجا که این بخش از جامعه به میزان بیشتری آن ارزش را در اختیار دارد و همچنین با عنایت به اینکه تمایل به ارزشمندی طبیعتاً یک مطالبه‌ی جمعی و عمومی‌ است و مردم در جامعه ذاتاً می‌خواهند ارزشمندتر از دیگران باشند، ملاک ارزشمندی برخورداری از ثروت می‌شود. این در حالی است که بسیاری فاقد درآمدها و دارایی‌‌های روشن هستند که بتوانند این ثروت را نشان بدهند و تلاش می‌کنند شبیه به طبقه‌ی ثروتمند ‌شوند.

به بیان دقیق‌تر، از آنجا که این طبقه‌‌ی ثروتمند سبک زندگی خاص خود را دارد، سبک زندگی آن‌ها مُدساز، الگو و مورد تقلید واقع می‌شود و دقیقاً بر همین مبناست که طبقات متوسط و متوسط به پایین هم برای ارزشمندی تلاش می‌‌کنند از این سبک زندگی تقلید کنند و چون در طبقه‌ی مرفه و ثروتمند، عمدتاً مسئله‌ی پوشش و حجاب جدی نیست، این نوع پوشش ‌ـ‌که بخشی از زندگی آن‌هاست‌ـ تبدیل به مدل اجتماعی جامعه می‌شود و افراد در جامعه تلاش می‌کنند خود را برای ارزشمند شدن به این الگو نزدیک کنند.

بنابراین با وجود اینکه در بحث حجاب فعالیت‌های رسانه‌ای و فرهنگ‌سازی بسیاری صورت می‌گیرد، اما مشاهده می‌شود که در مسئله‌ی حجاب تغییری جدی به وجود نمی‌آید، چرا که پیش از این نظام ارزشی‌ جامعه طوری دسته‌بندی شده ‌است که این نوع رفتارهای اجتماعی را می‌سازد.

حتی در مثالی دیگر، می‌توان به مسئله‌‌ی فساد اقتصادی نیز اشاره کرد؛ به طوری که این معضل اجتماعی یا در دهه‌ی اول انقلاب وجود نداشته یا بسیار ناچیز بوده است، اما زمانی که ثروت در جایگاه ارزش بنیادی قرار گرفت، تمایلات اجتماعی برای به دست آوردن آن افزایش یافت. از طرف دیگر، در شرایطی که امکانات و فرصت‌هایی که به طور طبیعی و قانونی زمینه‌ی ثروتمند شدن را فراهم کند آن قدر فراوان و گسترده نیست، برخی افراد مرتکب فساد اقتصادی می‌شوند.

بنابراین فرآیند تحولات ارزشی پایه‌ی تغییرات درونی است که مهم‌ترین عامل برای پیشبرد اهداف جنگ نرم می‌باشد

دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد